آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

سینه گشاده! سعه صدر! تشریح! آناتومی!

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************** 

# سینه گشاده

# تشریح جسم بی جان (آناتومی)

# نی سازی

# قورساخلی (اصطلاح ترکی)

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

***********************

 أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ: (خطاب به پیامبر اکرم (ص):  آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم!   مفهوم شرح صدر چیست؟!


 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی: (دعا و درخواست حضرت موسی (ع) از خداوند رحمان موقع رفتن پیش فرعون):  خدایا! سینه‌ام را برایم گشاده گردان!  مفهوم شرح صدر چیست؟!


سینه گشاده: (سینه گشاده آن قدر بحث مهمی است که در شأن دو پیامبر اولوالعزم در قرآن مجید مطرح شده است) مفهوم سینه گشاده شده و به عبارتی صدر گشاده شده و به عبارتی دیگر صدر شرحه شرحه شده چیست؟!


قورساخلی: (قورساخلی در ترکی به کسی که صبرش زیاد بوده و حوصله فراوان دارد و تحملش در برابر مشکلات و مسئولیت‌ها بالا است و خلاصه کلام  سعه صدر دارد، قورساخلی می گویند. قوراساخ به معنی معده است و به عبارتی به همان سینه یا درون انسان اشاره دارد. در متن بالا هم  خواندیم که در قرآن نیز به پیامبر اکرم (ص) خطاب شده است که " آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم!") مفهوم قوراساخلی و به عبارتی سینه گشاده چیست؟!


تشریح جسد (آناتومی):  تشریح جسم بی جان شاخه‌ای علمی است که به آموزش آناتومی و بررسی بدن انسان و گاهی سایر موجودات می‌پردازد. این شاخه به آموزش پزشکان، دانشجویان پزشکی و پژوهشگران کمک می‌کند تا ساختار بدن، عملکرد اعضا و ارتباط آن‌ها را شناسایی و درک کنند. در این شاخه، جسم بی جان انسان یا حیوانات را با کمک برش ها و فراهم کردن زمینه مناسب برای مشاهده و تجزیه و تحلیل به صورت دقیق و دقیق بررسی می‌ کنند. خلاصه کلام آن که جسم بی جان را شرحه شرحه (تشریح) می کنند و کل اعضا و جوارح درون را بیرون می آورند و به عبارتی درون سینه جسم بی جان را خالی و گشاده می کنند. سینه گشاده جسم بی جان، سینه ای خالی از اعضا و جوارح درونی است! مفهوم شرحه شرحه کردن همان تکه تکه کردن است! (مشابه قصابی که گوشت را تکه تکه و به عبارتی شرحه شرحه می کند).


نی سازی: یک گام مهم در ساختن نی آن است که باید درون نی  خالی شود تا دم نی نواز بتواند از آن عبور کند و آهنگ دلنواز تولید کند! پس اگر درون نی خالی نباشد و به عبارتی گشاده نباشد، نی نواز نمی تواند در آن بدمد! پس درون نی باید خالی و به عبارتی گشاده شود تا منتظر عبور نفس نی نواز از درون نی و تولید نوای دلنواز باشیم! به عبارتی دیگر باید درون نی شرحه شرحه (تکه تکه) شود و بیرون ریخته شود تا سینه نی گشاده شود!

***********************

صدر چیست؟ "صدر" یک کلمه عربی است، معادل فارسی آن "سینه" و به عبارتی دیگر "درون انسان" است.

سعه صدر چیست؟ معادل فارسی عبارت "سعه صدر" همان "گشادگی سینه یا سینه گشاده"  است.

شرح صدر چیست؟ معادل فارسی عبارت "شرح صدر" همان "گشادن سینه"  است.

چرا خداوند حکیم به پبامبر اکرم (ص) ناز می کند که أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ  (آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم؟)

چرا حضرت موسی (ع) از خداوند می خواهد که رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (خدایا! سینه‌ام را برایم گشاده گردان!)

***********************

"شرح صدر" :

مثال اول :  در نی سازی، "شرح صدر" همان خالی کردن درون نی از محتویات زاید است تا خالی شده و نفس نی زن در آن جاری شود. (در اشعار مولانا، درد فراق، همچو فلزی گداخته، سینه نی را شرحه شرحه نموده است تا خالی شود).

مثال دوم:  چون درون انسان پر است از منیت ها و من ذهنی ها، لذا "شرح صدر" یعنی اینکه این منیت ها و من ذهنی ها از درون سینه انسان شرحه شرحه و تکه تکه شده و تخلیه شود و بیرون انداخته شوند تا درون انسان خالی و به عبارتی پر از هیچ (نیستی) شود و به عبارتی درون سینه گشاده شود و فضایی خالی ایجاد شود تا یاد خدا در آن جاری شود (مشابه جاری شدن نفس نوازنده درون نی خالی)
***********************
دعای قرآنی مهم : 
 وقتی حضرت موسی دعا می کند که "رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی " : "خدایا سینه ام را بگشا"، معنی آن است که خدایا لطف کن و هرچه غیراز تو است (منیت ها و من ذهنی ها) را از دل من خالی کن  تا  دل خالی ام فقط لبریز از یاد تو شود و با اقتدار پیش فرعون بروم که مبادا در برابر او تسلیم شوم و از مسیر مستقیم بلغزم!

آیه قرآن مهم :
وقتی خداوند به پیامبر اکرم (ص) این آیه را در قرآن مجید نازل می کند که أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ : آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم! به این مطلب اشاره دارد که هیچ منیتی درون سینه او نیست و به عبارتی پیامبر اکرم (ص) معصوم است و درونش عاری از منیت ها و مملو از یاد خداست.

***********************

آیا این من بودم!؟ وقتشه که "منیت" را شرحه شرحه کنی!

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************** 

انسان باشخصیتی هستید. برای خودتان اسم و رسمی دارید. آوازه آرامش و اخلاق هستید! اما گاهی سر مسائل کوچک در خانواده یا جامعه از کوره در می روید! بسیار عصبانی و خشمگین شده و رفتاری خشن از خود بروز می دهید. بعدا که به خود می آیید، به خود می گویید آیا این من بودم!


مثال: در نانوایی با وقار تمام ایستاده ام.

 شخصی سعی دارد نوبت را رعایت نکند.

 خود را اهل نظم می دانم و از هر آنکه نظم را به هم می زند بیزارم.

 حال در ذهن تصمیم می گیرم که او را ادب کنم! مودبانه اعتراض می کنم،

 او بسیار بی شخصیت است و پاسخ بی ادبانه ای می دهد. 

"من" درونم شعله ور می شود!

 چنان پاسخ تندی می دهم که کار به درگیری هم می رسد! شاید کار به جاهای باریک هم بکشد و اتفاقات بسیار ناگواری رخ دهد!

 بعد درگیری کمی فکر می کنم و می گویم آیا این من بودم؟ آیا این رفتار زیبنده من بود!  همه که مرا به  اخلاق مداری می شناسند! چرا چنین کردم!

راه حل : در مواجهه با انسان های بی شخصیت و نادان و بروز رفتارهای ناسالم از طرف آنها لازم نیست خود را ناظم بدانید و برای "ادب کردن آنها" اقدام نمایید. تکلیف  ادب کردن آن شخص را به تقدیر بسپارید. او در مواجهه با انسانهای بی شخصیتی در حد خودش ادب خواهد شد!  نگذارید "من" های درونتان شعله ور شود و سطح شخصیت شما را به سطح شخصیت او تنزل دهد!

بیایید مثل یک قصاب که گوشت را شرحه شرحه می کند ما نیز "من"ها و به عبارتی "منیت" های درون خود را شرحه شرحه نماییم تا سینه مان از "من" ها خالی شده و با یاد خدا پر شود! رب اشرح لی صدری!

***********************

دسته بندی انسانها از نظر منیت:

1-انسان های خشن: انسان هایی که "من" ها و به عبارتی "منیت" ها در درونشان بسیار قوی هست. شما از چنین افرادی انتتظار رفتارهای نامناسب و خشن دارید. تکلیفشان با خودشان مشخص است! تکلیف بقیه هم با آنها مشخص است!

2-انسان های آرام: انسان هایی که "من" ها و به عبارتی "منیت" ها در درونشان ضعیف است. اما بعضی از "منیت"های خفته، گاهی چنان زبانه می کشند و شعله ور می شوند که خود انسان و بقیه را متعجب می کنند و این جاست که می گوید آیا این من بودم؟ بقیه نیز می گویند آیا این فلانی بود!

3- معصومین: انسان هایی که منیت ندارند و درونشان کلا پر از خداست که همان معصومین علیهم السلام هستند.


سئوال؟ دسته دوم که انسانهای باشخصیت و نازنینی هستند، چه کنند که "من" درونشان زبانه نکشد و شعله ور نشود و بعدش مجبور نشوند به خود بگویند که آیا این من بودم؟

جواب سئوال: جواب سئوال در همن کلمه "من" در روی سئوال "آیا این من بودم؟" مستتر است! خوب شرحه شرحه اش کن "منیت" را! رب اشرح لی صدری!

 ***********************

آیا این من بودم!  این رفتار از من سر زد؟!   چنین رفتاری زیبنده من بود؟!

گاهی رفتارهایی از ما که مدعی زندگی آرام و شخصیت مداری هستیم رخ می دهد که بعد از وقوع آن رفتار در کمال ناباوری به خود می گوییم  آیا این من بودم؟! من را که همه انسان با شخصیتی می شناسند، پس چرا چنین کردم که نباید می کردم! "منیت" باعث شد تا  چنان واکنش و رفتار نامناسبی از خود بروز دهم که در کمال ناباوری از خود شاکی شوم و بگویم آیا این "من" بودم؟!

امان از دست "من"، امان از دست "منیت"! شرحه شرحه اش کن! دورش بریز از درون! دورش بریز از سینه تا سینه ات  از منیت ها خالی شده، فقط با یاد خدا پر شود و در زندگی به آرامش برسی! رب اشرح لی صدری!

***********************

داستان ۹۹ سکه ی طلا

روزگاری پادشاهی که بر سرزمینی پهناور حکم می‌راند، با وجود تمام دارایی‌ها و اقتدارش، از زندگی خود رضایتی نداشت. اما حتی خودش هم علت این نارضایتی را نمی‌دانست. یک روز، هنگام قدم زدن در کاخ سلطنتی، هنگامی که از کنار آشپزخانه می‌گذشت، صدای ترانه‌ای شاد به گوشش رسید. کنجکاو شد و به دنبال صدا رفت. در آشپزخانه، یکی از آشپزها را دید که با چهره‌ای پرنشاط و شاد در حال کار کردن بود.

 

پادشاه با شگفتی پرسید:
چرا اینقدر شاد و خرسندی؟
آشپز پاسخ داد:

قربان، من فقط یک آشپز ساده‌ام. تلاش می‌کنم زندگی شاد و آرامی برای همسر و فرزندانم فراهم کنم. خانه‌ای کوچک داریم که برایمان کافی است. خوراک و پوشاکمان نیز فراهم است، و به همین دلیل از زندگی‌ام رضایت دارم.

 

پادشاه که همچنان از این پاسخ در شگفت بود، ماجرا را با وزیر خود در میان گذاشت. وزیر لبخندی زد و گفت:
قربان، این آشپز هنوز عضو "گروه ۹۹" نشده است. اگر او به این گروه نپیوندد، همین‌طور شاد و خوشبخت خواهد ماند.
پادشاه پرسید:
گروه ۹۹ چیست؟
وزیر پاسخ داد:

اگر می‌خواهید مفهوم گروه ۹۹ را درک کنید، باید پیشنهادی را اجرا کنید: یک کیسه با ۹۹ سکه طلا را مقابل در خانه آشپز بگذارید. نتیجه را خواهید دید.

 

پادشاه دستور داد همان شب کیسه‌ای حاوی ۹۹ سکه طلا در جلوی خانه آشپز قرار دهند.
وقتی آشپز پس از پایان کار به خانه بازگشت، کیسه را دید. با شگفتی آن را برداشت و به اتاق برد. وقتی کیسه را باز کرد و سکه‌های طلایی را دید، ابتدا حیرت‌زده شد، اما سپس از شدت خوشحالی فریادی از شادی برآورد.
آشپز شروع به شمردن سکه‌ها کرد: ۹۹ عدد! اما چرا ۱۰۰ سکه نیست؟ نکند اشتباهی رخ داده باشد؟ دوباره و دوباره شمرد، اما باز هم همان ۹۹ عدد بود.
فکری در ذهنش جرقه زد: "یک سکه کم است! چرا کامل نیست؟" او تمام اتاق‌ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد تا شاید سکه صدم را پیدا کند، اما جستجویش بی‌نتیجه ماند.
آن شب، آشپز با دلی شکسته تصمیم گرفت که از فردا بیشتر کار کند تا سکه صدم را به دست آورد و ثروتش را کامل کند.
روز بعد، به‌خاطر کار زیاد شب قبل، دیر از خواب بیدار شد. همین امر باعث شد از همسر و فرزندانش گله کند که چرا او را به موقع بیدار نکرده‌اند.

دیگر آن آشپز شادمان دیروز نبود. آواز نمی‌خواند و تنها تمام وقتش را به کار و تلاش بی‌وقفه اختصاص می‌داد.

 

چند روز بعد، پادشاه که تغییر آشپز را دیده بود، علت این تحول را از وزیر جویا شد.
وزیر با آرامش پاسخ داد:
قربان، اکنون این آشپز رسماً به عضویت گروه ۹۹ درآمده است. اعضای این گروه، افرادی هستند که فراوان دارند، اما هرگز راضی نیستند. آن‌ها به سختی کار می‌کنند تا چیزی بیشتر به دست آورند، اما هیچ‌گاه احساس خشنودی نمی‌کنند، چرا که ذهنشان همیشه درگیر چیزی است که ندارند. در این مسیر، شادی و آرامش خود را از دست می‌دهند. و این همان چیزی است که این افراد را به اعضای گروه ۹۹ تبدیل می‌کند.

 

آری در وجود هر انسانی "من های"  خطرناکی مانند "حرص" و "حسادت"  وجود دارد که دست به دست هم می دهند و با تمرکز بر نداشته های انسان و حسادت به داشته های دیگران، آرامش را از انسان سلب می نماید و باعث رنج و ناراحتی می شوند!  این جاست که لازم است بگوییم "رب اشرح لی صدری" : 

خداوندا، "من ها"ی  وجودم را شرحه شرحه کن و سینه ام را بگشا تا فقط با یاد و نور تو پر شود و به آرامش برسم. الهی آمین!

دیگران درباره ما چگونه فکری می کنند؟ آرام باش! هیچ کس اهمیتی نمی دهد!

به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************** 

دیگران درباره ما چگونه فکر می کنند؟

  • همکارانمان هنوز به پیشنهادهای احمقانه ای که هفته پیش درباره استراتژی فروش ارائه دادیم فکر می کنند و در ذهنشان مشغول مسخره کردن ما هستند! (غافل از آنکه همکارانمان کلی مشغله و کار و زندگی دارند و فرصت فکر کردن و حتی مسخره کردن ما را ندارند!)
  • همراه یک غریبه در آسانسور در حال رفتن به طبقات بالاتر هستیم. شاید فرد کناری ما فکر می کند که اکنون در ذهنمان به ژاکتی که او پوشیده است ایراد می گیریم و به نظرمان مضحک می آید. با خودش فکر می کند که باید ژاکت دیگری را می پوشید چون با این ژاکت مثل احمق ها شده است. اما ما شاید اصلا متوجه ژاکتی که او پوشیده است نشویم! یا حتی شاید آن قدر ذهنمان درگیر چیز دیگری باشد که متوجه حضور او در کنارمان نشده باشیم (چه بماند به ژاکت او!)
  • وقتی تنها در رستوران غذا می خوریم مدام به این فکر می کنیم که اکنون دیگران می گویند چرا ما تنها آمده ایم و حتماًًً دوست یا خانواده نداریم! (نوعی احساس حقارت و غافل از اینکه همه در حال لذت بردن از خوردن غذای خود هستند و اصلا  توجهی به ما ندارند)

تا کنون فکر می کردیم دیگران اغلب درباره ما افکار وحشتناکی دارند اما اصلا این گونه نیست و دید آنها نسبت به ما بسیار ملایم تر از آنی است که خودمان فکر می کنیم. پس به خاطر فکر مردم درباره خودمان، آرامش را از خود سلب ننمایم.

*********************** 
منبع : کتاب "آنچه در مدرسه یاد نگرفته‌اید"
نویسنده : آلن دوباتن
مترجم : علیرضا نظری انامق
انتشارات : انتشارات اندیشه آگاه
خواندن این کتاب ارزشمند را به همه عزیزان جویای آرامش در زندگی توصیه می نماییم.


فهرست مطالب کتاب
مقدمه
فصل اول: سوءظن نسبت به مدرسه
فصل دوم: نیازی به کسب اجازه ندارید
فصل سوم: هیچ‌کس اهمیتی نمی‌دهد
فصل چهارم: هیچ‌کس نمی‌داند
فصل پنجم: از دوران کودکی خود درک درستی حاصل کنید
فصل ششم: خودتان را دوست داشته باشید
فصل هفتم: دیگران خیلی شبیه شما هستند
فصل هشتم: مهربان باشید
فصل نهم: بازسازی روابط
فصل دهم: خلق‌و‌خوی خود را مدیریت کنید
فصل یازدهم: به بخش بالغ درونتان گوش کنید
فصل دوازدهم: هدف شما باید رسیدن به بلوغ عاطفی باشد
فصل سیزدهم: خودخواه‌تر باشید
فصل چهاردهم: دست از ارتباط با دیگران بردارید
فصل پانزدهم: شریک زندگی خود را با دقت انتخاب کنید
فصل شانزدهم: داشتن انعطاف‌پذیری هیجانی در ازدواج
فصل هفدهم: همیشه روال جایگزین وجود دارد
فصل هجدهم: زمان کوتاه است
فصل نوزدهم: رها و آزاد باشید
فصل بیستم: هیچ مقصدی وجود ندارد
فصل بیست و یکم: سبک‌بال زندگی کنید

ساحل آرامش: داستان تاجر ثروتمند و ماهیگیر

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************** 

تاجری برای فرار از کار (فرار از ازدحام کاری و مشغله فراوان روزمره به منظور رسیدن به آرامش) مدتی به تعطیلات می رود تا به اصطلاح «شارژش را پر کند». او با هواپیما به مکانی دورافتاده می رود و چند روزی را در دهکده ای کوچک سپری می کند. طی آن چند روز، به تماشای مردم آنجا می نشیند و متوجه میشود که ماهیگیری آنجا زندگی می کند که به نظر می رسد خوشبخت ترین و راضی ترین عضو آنجاست. تاجر دراین باره کنجکاو میشود؛ بنابراین یک روز به سراغ ماهیگیر می رود و از او می پرسد که هر روز چه کارهایی می کند.

ماهیگیر می گوید که هر روز صبح از خواب برمی خیزد و با همسر و فرزندانش صبحانه می خورد. سپس فرزندانش به مدرسه می روند، او به ماهیگیری می رود، و زنش مشغول نقاشی می شود. او چند ساعت ماهیگیری می کند، با تعداد کافی ماهی برای وعده غذایی خانواده برمی گردد (ماهی های صیدشده اضافه بر نیازش را زنده به دریا می ریزد) و بعد استراحت می کند. بعد از شام، با همسرش کنار ساحل قدم می زنند و در حالی که بچه ها در دریا شنا می کنند، آن دو به تماشای غروب می نشینند. مرد تاجر که حیرت زده شده بود، می پرسد «تو هر روز این کارها را می کنی؟» ماهیگیر جواب می دهد «اکثر روزها». تاجر ثروتمند از ماهیگیر می پرسد:

  • تاجر : چرا ماهی‌های بیش‌تری صید نمی‌کنی؟
  • ماهیگیر: اگر ماهی‌های بیش‌تری صید کنم، چه می‌شود؟
  • تاجر : اگر ماهی‌های بیش‌تری صید کنی آن وقت آن‌ها را می‌فروشی و با پول زیادتری که به دست می‌آوری، می‌توانی یک قایق بزرگ‌تر بخری.
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: آن وقت می‌توانی به جاهای دورتری از اقیانوس که ماهی‌های فراوان دارد بروی و با صید کردن ماهی‌های بیش‌تر، پول‌دارتر از قبل شوی.
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: آن وقت می‌توانی قایق‌های بیش‌تری بخری و کارگران زیادتری استخدام کنی که برای تو کار کنند و باز هم پول بیش‌تری به دست آوری
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: مثل من ثروتمند می شوی.
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى ! با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات خوش بگذرونى!!!
  • ماهیگیر: مگر من همین حالاش همینجوری زندگی نمی کنم؟!!
 گاهی آرامش در ساده زیستی است، اما با طمع زندگی مجلل، خود را در دام زیاده خواهی های بی حد و حصر می اندازیم و آرامش را از خود و خانواده مان سلب می کنیم! 

*********************** 
منبع : کتاب "کافه ای بر لبه جهان" (متن نوشته شده فوق از متن کتاب  خلاصه شده است)
نویسنده : جان استرلکی
مترجم : زهرا شکوهی فر
انتشارات : نشر فلسفه
خواندن این کتاب ارزشمند را به همه عزیزان جویای آرامش در زندگی توصیه می نماییم.