آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

ساحل آرامش: داستان تاجر ثروتمند و ماهیگیر

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************** 

تاجری برای فرار از کار (فرار از ازدحام کاری و مشغله فراوان روزمره به منظور رسیدن به آرامش) مدتی به تعطیلات می رود تا به اصطلاح «شارژش را پر کند». او با هواپیما به مکانی دورافتاده می رود و چند روزی را در دهکده ای کوچک سپری می کند. طی آن چند روز، به تماشای مردم آنجا می نشیند و متوجه میشود که ماهیگیری آنجا زندگی می کند که به نظر می رسد خوشبخت ترین و راضی ترین عضو آنجاست. تاجر دراین باره کنجکاو میشود؛ بنابراین یک روز به سراغ ماهیگیر می رود و از او می پرسد که هر روز چه کارهایی می کند.

ماهیگیر می گوید که هر روز صبح از خواب برمی خیزد و با همسر و فرزندانش صبحانه می خورد. سپس فرزندانش به مدرسه می روند، او به ماهیگیری می رود، و زنش مشغول نقاشی می شود. او چند ساعت ماهیگیری می کند، با تعداد کافی ماهی برای وعده غذایی خانواده برمی گردد (ماهی های صیدشده اضافه بر نیازش را زنده به دریا می ریزد) و بعد استراحت می کند. بعد از شام، با همسرش کنار ساحل قدم می زنند و در حالی که بچه ها در دریا شنا می کنند، آن دو به تماشای غروب می نشینند. مرد تاجر که حیرت زده شده بود، می پرسد «تو هر روز این کارها را می کنی؟» ماهیگیر جواب می دهد «اکثر روزها». تاجر ثروتمند از ماهیگیر می پرسد:

  • تاجر : چرا ماهی‌های بیش‌تری صید نمی‌کنی؟
  • ماهیگیر: اگر ماهی‌های بیش‌تری صید کنم، چه می‌شود؟
  • تاجر : اگر ماهی‌های بیش‌تری صید کنی آن وقت آن‌ها را می‌فروشی و با پول زیادتری که به دست می‌آوری، می‌توانی یک قایق بزرگ‌تر بخری.
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: آن وقت می‌توانی به جاهای دورتری از اقیانوس که ماهی‌های فراوان دارد بروی و با صید کردن ماهی‌های بیش‌تر، پول‌دارتر از قبل شوی.
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: آن وقت می‌توانی قایق‌های بیش‌تری بخری و کارگران زیادتری استخدام کنی که برای تو کار کنند و باز هم پول بیش‌تری به دست آوری
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: مثل من ثروتمند می شوی.
  • ماهیگیر: بعد چی؟
  • تاجر: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى ! با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات خوش بگذرونى!!!
  • ماهیگیر: مگر من همین حالاش همینجوری زندگی نمی کنم؟!!
 گاهی آرامش در ساده زیستی است، اما با طمع زندگی مجلل، خود را در دام زیاده خواهی های بی حد و حصر می اندازیم و آرامش را از خود و خانواده مان سلب می کنیم! 

*********************** 
منبع : کتاب "کافه ای بر لبه جهان" (متن نوشته شده فوق از متن کتاب  خلاصه شده است)
نویسنده : جان استرلکی
مترجم : زهرا شکوهی فر
انتشارات : نشر فلسفه
خواندن این کتاب ارزشمند را به همه عزیزان جویای آرامش در زندگی توصیه می نماییم.


آرامش : بالارفتن از نردبان "من" ممنوع!

به نام خداوند بخشاینده مهربان

**********************************

نردبان این جهان ما و منی است

 عاقبت این نردبان افتادنی است


لاجرم هرکس که بالاتر نشست

 استخوانش سخت تر خواهد شکست

**********************************

هرچه شخصی منیت های بیشتری در درونش داشته باشد، نردبان "من" اش بلندتر است. هرچه منیت ها بیشتر باشد (نردبان من بلندتر)،  به آن نسبت نیز در رنج و درد بیشتری غوطه ور خواهد بود.



مثالهای ساده و عینی رسیدن به آرامش در زندگی (در منزل و اجتماع)

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

 همچنانکه در پست قبلی بررسی شد:

به خاطر دوری از خدا و اشتیاق اتصال به خداوند،  درون سینه ام را که از منیت ها (من ها) پرشده است، شرحه شرحه می نمایم  تا سینه ام از منیت ها و تدابیرش (منشاء کلیه ناراحتی های بشر مانند دروغ، حرص و طمع، تعصب، حسد، کبر و خودبینی، غیبت، بدبینی، مکر، خیانت، اسراف، تهمت، اهانت، کینه، تمسخر، بدزبانی، زخم زبان، ظلم، کم کاری، کم فروشی و... و دهها من دیگر) خالی شده و با یاد و روح خدا پر شده و به آرامش برسم.


*****************************************

 مثالهای ساده عینی در منزل و اجتماع 

*****************************************

مثال 1 :  منزل

بعد از یک روز کاری به منزل می رسیم و انتظار داریم همسرمان  با رویی گشاده از ما استقبال نماید. آن روز همسرمان حوصله ندارد و از ما استقبال خوبی نمی نماید.

روش اول :  تدبیر "من":

من خودخواهی  و بدبینی روشن می شود و  تدبیر می کند و راهکار می دهد : "چرا من را تحویل نگرفت! در مورد من چی فکر کرده! من مستحق چنین برخوردی نبودم! " و ... و  شروع می نمایید به دادن راهکارها و تدابیر توسط من خودخواهی : من عین خودش باهاش رفتار می کنم! من ادبش می کنم! من نصیحتش می کنم! من گلایه می کنم! من به حسابش می رسم! .... اجرای تدابیر و راهکارهای نامناسب من،  چیزی جز شعله ور کردن "من های همسرمان" و ایجاد حس رنج و درد  در ما و خانواده مان نخواهد نمود! امان و امان از دست این "من ها" !

روش دوم، تسلیم:

من خودخواهی و بدبینی را سرکوب می نماییم تا در لحظه حال، تسلیم شویم. وقتی در در برابر خداوند تسلیم شدیم و تدبیر را به او سپردیم، چون خداوند منشاء مهربانی و رحمت است، با الهام از خداوند رحمان و رحیم شروع می نماییم به محبت و دلجویی از همسرمان و کمک به بهترشدن حال او. پس به جای درد و  رنج در خانه مان عشق و محبت جاری می شود. همسرمان نیز از ما درس عشق و محبت و خویشتن داری و تسلیم می آموزد و  در آینده سعی خواهد نمود با گشاده رویی از ما استقبال نماید. آری این است نتیجه تسلیم و شرحه شرحه نمودن و دور انداختن منیت و تدابیرش، تا جایش را به حضور خدا، آرامش، مهربانی و عشق بسپارد.


*****************************************

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

*****************************************

مثال 2 :  رانندگی

در حال رانندگی هستیم و راننده ای با شتاب و ناگهانی و بی احتیاط جلوی ما می پیچد تا زودتر به مقصدش برسد. 

روش اول :  تدبیر "من":

من عصبانیت و خشم روشن می شود و  تدبیر می کند و راهکار می دهد : "چرا جلوی من پیچید! چرا مثل من به قوانین احترام نمی گذارد! چرا به من بی احترامی کرد! چرا من را ترساند! فکر می کند من مثل او بلد نیستم!  و  شروع می نمایید به اجرای راهکارها و تدابیر من عصبانی : من ادبش می کنم (شروع می کنید به گاز دادن و پیچیدن جلوی او  و یا شروع می کنید به سیگنال دادن ممتد) .... اجرای این تدابیر، چیزی جز شعله ور شدن بیشتر "من عصبانی" آن راننده و بیشتر عصبانی شدن خودمان و ترس و ناراحتی همراهانمان و مردم گذر و خیابان نخواهد داشت. حتی شاید اجرای چنین تدابیری خدای ناکرده منجر به تصادف و دعوا  نیز شود.

روش دوم : تسلیم":

من عصبانیت را سرکوب و خشم را  کنترل می نماییم تا در لحظه حال، تسلیم شویموقتی در در برابر خداوند تسلیم شدیم و تدبیر را به او سپردیم، چون خداوند منشاء مهربانی و رحمت است، با الهام از خداوند رحمان و رحیم، خشم را کنترل می نماییم و با آرامش به رانندگی خود ادامه می دهیم، بدون آنکه ما و همراهانمان دچار ناراحتی، تپش قلب، خشم و ترس شویم. آن راننده یا کاری فوق اضطراری داشته است (مثلا در حال رساندن بیماری به بیمارستان بوده است) که نیاز به ادب کردن نداشت و یا اینکه عمدی بی احتیاطی نموده بود که ادب نمودنش وظیفه تقدیر  است نه ما! (جریمه شدن توسط پلیس یا وقوع حادثه ناگوار ناشی از بی احتیاطی های متوالی از روی عادت).

*****************************************

جز توکل جز که تسلیم تمام 
 در غم و راحت همه مکر است و دام‌‌

*****************************************

شرح صدر: خالی شدن از رنج ها برای پرشدن با آرامش

*********************************

به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************************

معنای شرح 
 شرحه شرحه شدن برای بریدن و تکه تکه کردن گوشت به کار می رود. شرح یا "شرحه شرحه نمودن" در بحث تشریح اجساد در علم پزشکی به معنای در آوردن بخشهایی از جسم جسد برای مطالعات آناتومی است که به خالی شدن درون جسد نیز می انجامد. پس شرح نوعی به معنای  خالی کردن درون یک کالبد و  گشاده سازی درون آن است.

مثال اول: نی را در نظر بگیرید که توپر است. درآوردن هسته درونی نی و به عبارتی خالی کردن درون نی به گشاده سازی درون نی منجر می شود. حال وقتی درون نی خالی شد، نفس نوازنده نی از درون آن جاری خواهد شد.
مثال دوم: انسانی را در نظر بگیرید که درون او پر از منیت ها هست. شرح به معنای دور ریختن این منیت هاست. منیت ها که دور ریخته شد، حال درون انسان هیچ و خالی است و می تواند با یاد خدا پر شود. وقتی گفته می شود کسی "سعه صدر" دارد، یعنی سینه ای وسیع  پر از یاد خدا  و عاری از منیت ها دارد.

 معنای صدر: 
معنی صدر، سینه (کالبد) است. 
مثال اول : در مورد  نی : سینه نی
مثال دوم : در مورد انسان: سینه انسان

"شرح صدر" :
مثال اول :  صدر نی، سینه نی هست که یا پر است از محتویات زاید اولیه، و یا به وسیله فلز داغ، تخلیه  و توخالی شده است. پس "شرح صدر" همان خالی کردن درون نی با درد است تا سینه نی از محتویات زاید خالی شده و نفس نی زن در آن جاری شود. (در اشعار مولانا، درد فراق همچو فلزی گداخته، سینه نی را شرحه شرحه نموده است).
مثال دوم: صدر انسان، سینه انسان است که یا پر است از منیت ها، و یا از منیت ها خالی شده  و جایش را به یاد خدا داده است. چون درون انسان پر است از منیت ها و من ذهنی ها، لذا "شرح صدر" یعنی اینکه این منیت ها و من ذهنی از درون سینه انسان شرحه شرحه و تکه تکه شده و تخلیه شود و بیرون انداخته شوند تا درون انسان هیچ شود (نیستی) و به عبارتی درون سینه گشاده شود و فضایی خالی ایجاد شود تا یاد خدا در آن جاری شود (مشابه جاری شدن نفس نوازنده درون نی خالی)

دعای مهم : 
 وقتی دعا می نماییم "رب اشرح لی صدری" : "خدایا سینه ام را بگشا"، معنی آن است که خدایا لطف کن و هرچه غیراز تو است (منیت ها و من ذهنی ها) را از دل من خالی کن  تا  دل خالی ام لبریز از یاد تو شود. الهی آمین

*********************************
خلاصه آنکه :

خالی شدن درون سینه از منیت ها: خالی شدن از رنج

پر شدن درون سینه با روح خدا : پر شدن با آرامش

*********************************


بشنو از نی چون حکایت می کند         از جدایی ها شکایت می کند

کز نِیِستان تا مرا بُبریده اند         از نَفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق         تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش         باز جوید روزگار وصل خویش

*********************************
در این تعابیر سه نوع "درد" دیده می شود.
  1. درد فراق  : درد دوری از خدا = درد پرشدن سینه از منیت ها
  2. درد اشتیاق: درد اشتیاق برای رسیدن و اتصال به خدا
  3. درد شرح: درد شرحه شرحه شدن درون : به خاطر دوری از خدا و اشتیاق اتصال به خداوند،  درون سینه ام را که از منیت ها پرشده است، شرحه شرحه می نمایم  تا سینه ام از منیت ها (منشاء کلیه ناراحتی های بشر مانند دروغ، حرص و طمع، حسد، کبر و خودبینی، غیبت، تعصب، بدبینی، مکر، خیانت، اسراف، تهمت، اهانت، کینه، تمسخر، بدزبانی، زخم زبان، ظلم، کم کاری، کم فروشی و... و دهها من دیگر) خالی شده و با یاد خدا پر شود  (همچو "نی" که درونش با فلزی گداخته شرحه شرحه می شود تا خالی شده و نفس "نی زن" در آن جاری شود). درد شرحه شرحه شدن، دردی است که به منیت ها وارد شده و آنها را نابود می کند تا یاد خدا و آرامش را نصیب انسان نماید. لذا  این نوع از  درد، مسیر رسیدن به آرامش است.
در پی درد فراق و درد اشتیاق، درد شرحه شرحه شدن درون انسان، او را به آرامش= وصل خویش می رساند. برای رهایی از "درد فراق و اشتیاق" و رسیدن به "آرامش" باید " منیت ها شرحه شرحه شده و نابود شوند".

بهشت و جهنم (آرامش و رنج) ، حکایت استاد و سامورایی

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

 
روزی یک سامورایی خشن و قوی هیکلی، نزد یک ذن (استاد) که در مدیتیشن عمیق به سر می برد رفت. سامورایی با بی صبری و گستاخی، صدای خشن خود را بلند کرد و فریاد زد: "بهشت و جهنم را برایم تعریف کن".

استاد چشمانش را باز کرد، به صورت سامورایی نگاه کرد و با لحنی تحقیرآمیز گفت: "چرا باید به موجود فرومایه و نفرت انگیز و ناامیدی مثل تو پاسخ دهم؟ آیا فکر می کنی به کرمی مثل تو باید چیزی بگویم؟ نمی توانم تو را تحمل کنم. از جلوی چشمم دور شو. من  اصلاً  وقتی برای سئولات احمقانه ندارم.

سامورایی نمی توانست این توهین ها را تحمل کند. او که کاملاً دستخوش خشم شده بود، شمیشرش را کشید تا سر استاد را از تنش جدا کند.

استاد مستقیماً به چشمان سامورایی نگاه کرد و به نرمی گفت: "این جهنم است".
 
سامورایی میخکوب شد. او فوراً متوجه شد که در چنگال خشم  گرفتار شده است. ذهنش جهنم را برای او خلق کرده بود. فردی لبریز از کینه، بیزاری، خشم و حالت تدافعی! او درک کرد که به حدی در عذاب خود فرو رفته بود که آماده بود تا انسانی را بکشد!  چشمان سامورایی پر از اشک شد. شمیرش را انداخت. کف دستانش را روی هم گذاشت و به خاطر کسب این بینش از استاد قدردانی کرد.

استاد به آرامی تشکر کرد و با لبخندی گفت: "این بهشت است".

*******************************

منبع : کتاب "هر آن چه فکر می‌کنی باور نکن: چرا فکر کردن، آغاز و پایان رنج است؟"
نویسنده : جوزف انگوین
مترجم : شاهین غفاری
انتشارات : موسسه انتشارات فلسفه
خواندن این کتاب ارزشمند را به همه عزیزان جویای آرامش در زندگی توصیه می نماییم.