آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

داستان ۹۹ سکه ی طلا

روزگاری پادشاهی که بر سرزمینی پهناور حکم می‌راند، با وجود تمام دارایی‌ها و اقتدارش، از زندگی خود رضایتی نداشت. اما حتی خودش هم علت این نارضایتی را نمی‌دانست. یک روز، هنگام قدم زدن در کاخ سلطنتی، هنگامی که از کنار آشپزخانه می‌گذشت، صدای ترانه‌ای شاد به گوشش رسید. کنجکاو شد و به دنبال صدا رفت. در آشپزخانه، یکی از آشپزها را دید که با چهره‌ای پرنشاط و شاد در حال کار کردن بود.

 

پادشاه با شگفتی پرسید:
چرا اینقدر شاد و خرسندی؟
آشپز پاسخ داد:

قربان، من فقط یک آشپز ساده‌ام. تلاش می‌کنم زندگی شاد و آرامی برای همسر و فرزندانم فراهم کنم. خانه‌ای کوچک داریم که برایمان کافی است. خوراک و پوشاکمان نیز فراهم است، و به همین دلیل از زندگی‌ام رضایت دارم.

 

پادشاه که همچنان از این پاسخ در شگفت بود، ماجرا را با وزیر خود در میان گذاشت. وزیر لبخندی زد و گفت:
قربان، این آشپز هنوز عضو "گروه ۹۹" نشده است. اگر او به این گروه نپیوندد، همین‌طور شاد و خوشبخت خواهد ماند.
پادشاه پرسید:
گروه ۹۹ چیست؟
وزیر پاسخ داد:

اگر می‌خواهید مفهوم گروه ۹۹ را درک کنید، باید پیشنهادی را اجرا کنید: یک کیسه با ۹۹ سکه طلا را مقابل در خانه آشپز بگذارید. نتیجه را خواهید دید.

 

پادشاه دستور داد همان شب کیسه‌ای حاوی ۹۹ سکه طلا در جلوی خانه آشپز قرار دهند.
وقتی آشپز پس از پایان کار به خانه بازگشت، کیسه را دید. با شگفتی آن را برداشت و به اتاق برد. وقتی کیسه را باز کرد و سکه‌های طلایی را دید، ابتدا حیرت‌زده شد، اما سپس از شدت خوشحالی فریادی از شادی برآورد.
آشپز شروع به شمردن سکه‌ها کرد: ۹۹ عدد! اما چرا ۱۰۰ سکه نیست؟ نکند اشتباهی رخ داده باشد؟ دوباره و دوباره شمرد، اما باز هم همان ۹۹ عدد بود.
فکری در ذهنش جرقه زد: "یک سکه کم است! چرا کامل نیست؟" او تمام اتاق‌ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد تا شاید سکه صدم را پیدا کند، اما جستجویش بی‌نتیجه ماند.
آن شب، آشپز با دلی شکسته تصمیم گرفت که از فردا بیشتر کار کند تا سکه صدم را به دست آورد و ثروتش را کامل کند.
روز بعد، به‌خاطر کار زیاد شب قبل، دیر از خواب بیدار شد. همین امر باعث شد از همسر و فرزندانش گله کند که چرا او را به موقع بیدار نکرده‌اند.

دیگر آن آشپز شادمان دیروز نبود. آواز نمی‌خواند و تنها تمام وقتش را به کار و تلاش بی‌وقفه اختصاص می‌داد.

 

چند روز بعد، پادشاه که تغییر آشپز را دیده بود، علت این تحول را از وزیر جویا شد.
وزیر با آرامش پاسخ داد:
قربان، اکنون این آشپز رسماً به عضویت گروه ۹۹ درآمده است. اعضای این گروه، افرادی هستند که فراوان دارند، اما هرگز راضی نیستند. آن‌ها به سختی کار می‌کنند تا چیزی بیشتر به دست آورند، اما هیچ‌گاه احساس خشنودی نمی‌کنند، چرا که ذهنشان همیشه درگیر چیزی است که ندارند. در این مسیر، شادی و آرامش خود را از دست می‌دهند. و این همان چیزی است که این افراد را به اعضای گروه ۹۹ تبدیل می‌کند.

 

آری در وجود هر انسانی "من های"  خطرناکی مانند "حرص" و "حسادت"  وجود دارد که دست به دست هم می دهند و با تمرکز بر نداشته های انسان و حسادت به داشته های دیگران، آرامش را از انسان سلب می نماید و باعث رنج و ناراحتی می شوند!  این جاست که لازم است بگوییم "رب اشرح لی صدری" : 

خداوندا، "من ها"ی  وجودم را شرحه شرحه کن و سینه ام را بگشا تا فقط با یاد و نور تو پر شود و به آرامش برسم. الهی آمین!