آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

آرامش زندگی

به نام خدا، جستجوی سبک زندگی آرام

آیا این من بودم!؟ وقتشه که "منیت" را شرحه شرحه کنی!

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

*********************** 

انسان باشخصیتی هستید. برای خودتان اسم و رسمی دارید. آوازه آرامش و اخلاق هستید! اما گاهی سر مسائل کوچک در خانواده یا جامعه از کوره در می روید! بسیار عصبانی و خشمگین شده و رفتاری خشن از خود بروز می دهید. بعدا که به خود می آیید، به خود می گویید آیا این من بودم!


مثال: در نانوایی با وقار تمام ایستاده ام.

 شخصی سعی دارد نوبت را رعایت نکند.

 خود را اهل نظم می دانم و از هر آنکه نظم را به هم می زند بیزارم.

 حال در ذهن تصمیم می گیرم که او را ادب کنم! مودبانه اعتراض می کنم،

 او بسیار بی شخصیت است و پاسخ بی ادبانه ای می دهد. 

"من" درونم شعله ور می شود!

 چنان پاسخ تندی می دهم که کار به درگیری هم می رسد! شاید کار به جاهای باریک هم بکشد و اتفاقات بسیار ناگواری رخ دهد!

 بعد درگیری کمی فکر می کنم و می گویم آیا این من بودم؟ آیا این رفتار زیبنده من بود!  همه که مرا به  اخلاق مداری می شناسند! چرا چنین کردم!

راه حل : در مواجهه با انسان های بی شخصیت و نادان و بروز رفتارهای ناسالم از طرف آنها لازم نیست خود را ناظم بدانید و برای "ادب کردن آنها" اقدام نمایید. تکلیف  ادب کردن آن شخص را به تقدیر بسپارید. او در مواجهه با انسانهای بی شخصیتی در حد خودش ادب خواهد شد!  نگذارید "من" های درونتان شعله ور شود و سطح شخصیت شما را به سطح شخصیت او تنزل دهد!

بیایید مثل یک قصاب که گوشت را شرحه شرحه می کند ما نیز "من"ها و به عبارتی "منیت" های درون خود را شرحه شرحه نماییم تا سینه مان از "من" ها خالی شده و با یاد خدا پر شود! رب اشرح لی صدری!

***********************

دسته بندی انسانها از نظر منیت:

1-انسان های خشن: انسان هایی که "من" ها و به عبارتی "منیت" ها در درونشان بسیار قوی هست. شما از چنین افرادی انتتظار رفتارهای نامناسب و خشن دارید. تکلیفشان با خودشان مشخص است! تکلیف بقیه هم با آنها مشخص است!

2-انسان های آرام: انسان هایی که "من" ها و به عبارتی "منیت" ها در درونشان ضعیف است. اما بعضی از "منیت"های خفته، گاهی چنان زبانه می کشند و شعله ور می شوند که خود انسان و بقیه را متعجب می کنند و این جاست که می گوید آیا این من بودم؟ بقیه نیز می گویند آیا این فلانی بود!

3- معصومین: انسان هایی که منیت ندارند و درونشان کلا پر از خداست که همان معصومین علیهم السلام هستند.


سئوال؟ دسته دوم که انسانهای باشخصیت و نازنینی هستند، چه کنند که "من" درونشان زبانه نکشد و شعله ور نشود و بعدش مجبور نشوند به خود بگویند که آیا این من بودم؟

جواب سئوال: جواب سئوال در همن کلمه "من" در روی سئوال "آیا این من بودم؟" مستتر است! خوب شرحه شرحه اش کن "منیت" را! رب اشرح لی صدری!

 ***********************

آیا این من بودم!  این رفتار از من سر زد؟!   چنین رفتاری زیبنده من بود؟!

گاهی رفتارهایی از ما که مدعی زندگی آرام و شخصیت مداری هستیم رخ می دهد که بعد از وقوع آن رفتار در کمال ناباوری به خود می گوییم  آیا این من بودم؟! من را که همه انسان با شخصیتی می شناسند، پس چرا چنین کردم که نباید می کردم! "منیت" باعث شد تا  چنان واکنش و رفتار نامناسبی از خود بروز دهم که در کمال ناباوری از خود شاکی شوم و بگویم آیا این "من" بودم؟!

امان از دست "من"، امان از دست "منیت"! شرحه شرحه اش کن! دورش بریز از درون! دورش بریز از سینه تا سینه ات  از منیت ها خالی شده، فقط با یاد خدا پر شود و در زندگی به آرامش برسی! رب اشرح لی صدری!

***********************

داستان ۹۹ سکه ی طلا

روزگاری پادشاهی که بر سرزمینی پهناور حکم می‌راند، با وجود تمام دارایی‌ها و اقتدارش، از زندگی خود رضایتی نداشت. اما حتی خودش هم علت این نارضایتی را نمی‌دانست. یک روز، هنگام قدم زدن در کاخ سلطنتی، هنگامی که از کنار آشپزخانه می‌گذشت، صدای ترانه‌ای شاد به گوشش رسید. کنجکاو شد و به دنبال صدا رفت. در آشپزخانه، یکی از آشپزها را دید که با چهره‌ای پرنشاط و شاد در حال کار کردن بود.

 

پادشاه با شگفتی پرسید:
چرا اینقدر شاد و خرسندی؟
آشپز پاسخ داد:

قربان، من فقط یک آشپز ساده‌ام. تلاش می‌کنم زندگی شاد و آرامی برای همسر و فرزندانم فراهم کنم. خانه‌ای کوچک داریم که برایمان کافی است. خوراک و پوشاکمان نیز فراهم است، و به همین دلیل از زندگی‌ام رضایت دارم.

 

پادشاه که همچنان از این پاسخ در شگفت بود، ماجرا را با وزیر خود در میان گذاشت. وزیر لبخندی زد و گفت:
قربان، این آشپز هنوز عضو "گروه ۹۹" نشده است. اگر او به این گروه نپیوندد، همین‌طور شاد و خوشبخت خواهد ماند.
پادشاه پرسید:
گروه ۹۹ چیست؟
وزیر پاسخ داد:

اگر می‌خواهید مفهوم گروه ۹۹ را درک کنید، باید پیشنهادی را اجرا کنید: یک کیسه با ۹۹ سکه طلا را مقابل در خانه آشپز بگذارید. نتیجه را خواهید دید.

 

پادشاه دستور داد همان شب کیسه‌ای حاوی ۹۹ سکه طلا در جلوی خانه آشپز قرار دهند.
وقتی آشپز پس از پایان کار به خانه بازگشت، کیسه را دید. با شگفتی آن را برداشت و به اتاق برد. وقتی کیسه را باز کرد و سکه‌های طلایی را دید، ابتدا حیرت‌زده شد، اما سپس از شدت خوشحالی فریادی از شادی برآورد.
آشپز شروع به شمردن سکه‌ها کرد: ۹۹ عدد! اما چرا ۱۰۰ سکه نیست؟ نکند اشتباهی رخ داده باشد؟ دوباره و دوباره شمرد، اما باز هم همان ۹۹ عدد بود.
فکری در ذهنش جرقه زد: "یک سکه کم است! چرا کامل نیست؟" او تمام اتاق‌ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد تا شاید سکه صدم را پیدا کند، اما جستجویش بی‌نتیجه ماند.
آن شب، آشپز با دلی شکسته تصمیم گرفت که از فردا بیشتر کار کند تا سکه صدم را به دست آورد و ثروتش را کامل کند.
روز بعد، به‌خاطر کار زیاد شب قبل، دیر از خواب بیدار شد. همین امر باعث شد از همسر و فرزندانش گله کند که چرا او را به موقع بیدار نکرده‌اند.

دیگر آن آشپز شادمان دیروز نبود. آواز نمی‌خواند و تنها تمام وقتش را به کار و تلاش بی‌وقفه اختصاص می‌داد.

 

چند روز بعد، پادشاه که تغییر آشپز را دیده بود، علت این تحول را از وزیر جویا شد.
وزیر با آرامش پاسخ داد:
قربان، اکنون این آشپز رسماً به عضویت گروه ۹۹ درآمده است. اعضای این گروه، افرادی هستند که فراوان دارند، اما هرگز راضی نیستند. آن‌ها به سختی کار می‌کنند تا چیزی بیشتر به دست آورند، اما هیچ‌گاه احساس خشنودی نمی‌کنند، چرا که ذهنشان همیشه درگیر چیزی است که ندارند. در این مسیر، شادی و آرامش خود را از دست می‌دهند. و این همان چیزی است که این افراد را به اعضای گروه ۹۹ تبدیل می‌کند.

 

آری در وجود هر انسانی "من های"  خطرناکی مانند "حرص" و "حسادت"  وجود دارد که دست به دست هم می دهند و با تمرکز بر نداشته های انسان و حسادت به داشته های دیگران، آرامش را از انسان سلب می نماید و باعث رنج و ناراحتی می شوند!  این جاست که لازم است بگوییم "رب اشرح لی صدری" : 

خداوندا، "من ها"ی  وجودم را شرحه شرحه کن و سینه ام را بگشا تا فقط با یاد و نور تو پر شود و به آرامش برسم. الهی آمین!

آرامش درون : درک مفهوم "لا اله الی الله"

به نام خداوند بخشاینده مهربان

**********************************

"لا اله الی الله" : نیست خدایی جز الله (خدای یکتا)

 بت های درونم را می شکنم تا درونم فقط با خدای یکتا پر شود تا به آرامش برسم.

به مفهوم "لا اله الی الله" که فکر می کردم، دوران جاهلیت قبل از بعثت پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) به خاطرم می افتاد، دورانی که مردمان مشرک، بت ها و الهه هایی دست ساز را شریک خداوند متعال قرار داده بودند! فکر می کردم که در عصر حاضر که بت پرستی چندان رایج نیست، لذا چه حکمتی دارد در هر شبانه روز بارها "لا اله الی الله" را در اذان و اقامه و نماز و ذکرها بخوانیم؟ 

آیا فقط  اله قراردادن بتهای دست ساز بشر به معنای بت پرستی و شرک است؟

  • آیا فکرپرستی خود نوعی بت پرستی نیست؟ به عنوان مثال آیا باور به خرافات و نژادپرستی نوعی بت پرستی نیست؟ آیا کسی که به خرافات و نژادپرستی اعتقاد دارد، اینها را الهه های خود قرار نداده است؟ 

  • آیا اجسام پرستی نوعی بت پرستی نیست؟ به عنوان مثال آیا ثروت دوستی و مقام پرستی نوعی بت پرستی نیست؟ آیا  کسی که دوستدار ثروت و مقام و جاه دنیا است، اینها را الهه های خود قرار نداده است؟

  • آیا منیت ها که باعث رنج و دردهای انسان هستند خود بت نیستند؟ آیا دروغ، حرص و طمع، حسد، کبر و خودبینی، غیبت، تعصب، بدبینی، مکر، خیانت، اسراف، تهمت، اهانت، کینه، تمسخر، بدزبانی، زخم زبان، ظلم، کم کاری، کم فروشی و ...  بت ها و الهه هایی ساخته و پرداخته منیت بشر نیستند؟

پس وقتی می گوییم  "لا اله الی الله"، در واقع اذعان می نماییم که هیچکدام از بت ها و الهه های گفته شده وجود ندارند و خدا و اله ما فقط خداوند متعال یکتاست. پس اگر به یکتاپرستی اعتقاد داریم باید همه بتها و الهه های فکری و جسمی و منیت ها  را شرحه شرحه نموده و دور بریزیم  تا در درونمان فقط خداوند متعال جاری شود.

پس برای رسیدن به آرامش لازم است ما نیز ابراهیمی وار و محمدی وار که بت های زمانه خود را شکستند و ندای "لا اله الی الله" سر دادند، ندای "لا اله الی الله" سر دهیم و بتهای درونمان را بشکنیم.

**********************************

  • شروع اذان بعد از الله اکبر : اشهد ان لا اله الی الله (2 بار)
  • پایان اذان: لا اله الی الله  (2 بار)
  • شروع اقامه بعد از الله اکبر : اشهد ان لا اله الی الله (2 بار)
  • پایان اقامه: لا اله الی الله  (1 بار)
  • تشهد نماز : اشهد ان لا اله الی الله وحده لا شریک له  (در نماز صبح 1 بار و در نماز سایر اوقات 2 بار)
  • اگر در رکعتهای سوم و چهارم نماز، تسبیحات اربعه بخوانیم : سبحان الله و الحمدالله و لا اله الی الله و الله اکبر (نماز شام 3 بار و هر نماز چهاررکعتی 6 بار)
  • اگر در رکعت اول و دوم، بعد از سوره فاتحه، سوره توحید را بخوانیم : قل هوالله احد (هم معنی با لا اله الی الله)

آرامش : بالارفتن از نردبان "من" ممنوع!

به نام خداوند بخشاینده مهربان

**********************************

نردبان این جهان ما و منی است

 عاقبت این نردبان افتادنی است


لاجرم هرکس که بالاتر نشست

 استخوانش سخت تر خواهد شکست

**********************************

هرچه شخصی منیت های بیشتری در درونش داشته باشد، نردبان "من" اش بلندتر است. هرچه منیت ها بیشتر باشد (نردبان من بلندتر)،  به آن نسبت نیز در رنج و درد بیشتری غوطه ور خواهد بود.



مثالهای ساده و عینی رسیدن به آرامش در زندگی (در منزل و اجتماع)

 به نام خداوند بخشاینده مهربان

 همچنانکه در پست قبلی بررسی شد:

به خاطر دوری از خدا و اشتیاق اتصال به خداوند،  درون سینه ام را که از منیت ها (من ها) پرشده است، شرحه شرحه می نمایم  تا سینه ام از منیت ها و تدابیرش (منشاء کلیه ناراحتی های بشر مانند دروغ، حرص و طمع، تعصب، حسد، کبر و خودبینی، غیبت، بدبینی، مکر، خیانت، اسراف، تهمت، اهانت، کینه، تمسخر، بدزبانی، زخم زبان، ظلم، کم کاری، کم فروشی و... و دهها من دیگر) خالی شده و با یاد و روح خدا پر شده و به آرامش برسم.


*****************************************

 مثالهای ساده عینی در منزل و اجتماع 

*****************************************

مثال 1 :  منزل

بعد از یک روز کاری به منزل می رسیم و انتظار داریم همسرمان  با رویی گشاده از ما استقبال نماید. آن روز همسرمان حوصله ندارد و از ما استقبال خوبی نمی نماید.

روش اول :  تدبیر "من":

من خودخواهی  و بدبینی روشن می شود و  تدبیر می کند و راهکار می دهد : "چرا من را تحویل نگرفت! در مورد من چی فکر کرده! من مستحق چنین برخوردی نبودم! " و ... و  شروع می نمایید به دادن راهکارها و تدابیر توسط من خودخواهی : من عین خودش باهاش رفتار می کنم! من ادبش می کنم! من نصیحتش می کنم! من گلایه می کنم! من به حسابش می رسم! .... اجرای تدابیر و راهکارهای نامناسب من،  چیزی جز شعله ور کردن "من های همسرمان" و ایجاد حس رنج و درد  در ما و خانواده مان نخواهد نمود! امان و امان از دست این "من ها" !

روش دوم، تسلیم:

من خودخواهی و بدبینی را سرکوب می نماییم تا در لحظه حال، تسلیم شویم. وقتی در در برابر خداوند تسلیم شدیم و تدبیر را به او سپردیم، چون خداوند منشاء مهربانی و رحمت است، با الهام از خداوند رحمان و رحیم شروع می نماییم به محبت و دلجویی از همسرمان و کمک به بهترشدن حال او. پس به جای درد و  رنج در خانه مان عشق و محبت جاری می شود. همسرمان نیز از ما درس عشق و محبت و خویشتن داری و تسلیم می آموزد و  در آینده سعی خواهد نمود با گشاده رویی از ما استقبال نماید. آری این است نتیجه تسلیم و شرحه شرحه نمودن و دور انداختن منیت و تدابیرش، تا جایش را به حضور خدا، آرامش، مهربانی و عشق بسپارد.


*****************************************

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

*****************************************

مثال 2 :  رانندگی

در حال رانندگی هستیم و راننده ای با شتاب و ناگهانی و بی احتیاط جلوی ما می پیچد تا زودتر به مقصدش برسد. 

روش اول :  تدبیر "من":

من عصبانیت و خشم روشن می شود و  تدبیر می کند و راهکار می دهد : "چرا جلوی من پیچید! چرا مثل من به قوانین احترام نمی گذارد! چرا به من بی احترامی کرد! چرا من را ترساند! فکر می کند من مثل او بلد نیستم!  و  شروع می نمایید به اجرای راهکارها و تدابیر من عصبانی : من ادبش می کنم (شروع می کنید به گاز دادن و پیچیدن جلوی او  و یا شروع می کنید به سیگنال دادن ممتد) .... اجرای این تدابیر، چیزی جز شعله ور شدن بیشتر "من عصبانی" آن راننده و بیشتر عصبانی شدن خودمان و ترس و ناراحتی همراهانمان و مردم گذر و خیابان نخواهد داشت. حتی شاید اجرای چنین تدابیری خدای ناکرده منجر به تصادف و دعوا  نیز شود.

روش دوم : تسلیم":

من عصبانیت را سرکوب و خشم را  کنترل می نماییم تا در لحظه حال، تسلیم شویموقتی در در برابر خداوند تسلیم شدیم و تدبیر را به او سپردیم، چون خداوند منشاء مهربانی و رحمت است، با الهام از خداوند رحمان و رحیم، خشم را کنترل می نماییم و با آرامش به رانندگی خود ادامه می دهیم، بدون آنکه ما و همراهانمان دچار ناراحتی، تپش قلب، خشم و ترس شویم. آن راننده یا کاری فوق اضطراری داشته است (مثلا در حال رساندن بیماری به بیمارستان بوده است) که نیاز به ادب کردن نداشت و یا اینکه عمدی بی احتیاطی نموده بود که ادب نمودنش وظیفه تقدیر  است نه ما! (جریمه شدن توسط پلیس یا وقوع حادثه ناگوار ناشی از بی احتیاطی های متوالی از روی عادت).

*****************************************

جز توکل جز که تسلیم تمام 
 در غم و راحت همه مکر است و دام‌‌

*****************************************